loading...
سکوت عشق
masomeh بازدید : 96 جمعه 25 بهمن 1392 نظرات (0)

پیك اول به سلامتی رفاقتایی كه تا ندارن

پیك دوم به سلامتی دلم، كه هنوزم با تمام این فاصله ها عاشقته

پیك سوم به سلامتی تو، كه با تمام نبودن هات هنوز به یادمی

پیك چهارم به سلامتی دلامون، برن جایی كه غم نباشه

پیك پنجم به سلامتی خدا، كه هنوز داره با تنهایی هامون محكمون میزنه

پیك ششم به سلامتی ابی، كه آهنگاش من و جایی میبره كه تو اونجایی

پیك هفتم به سلامتی چشامون، كه برق مستی توش پیداست

پیك هشتم به سلامتی خودم و خودت، كه با وجود این همه سال هنوز هم عاشقیم

پیك نهم به سلامتی بارون، كه خیلی وقتا من و ترو در آغوش كشید

پیك دهم به سلامتی كوچه اقاقیا

پیك آخر هم كه معلومه، پیك مادره

میزنیم به سلامتی مادری كه غم همه رو میخوره اما هیشكی غمش و نمیخوره.

masomeh بازدید : 93 جمعه 25 بهمن 1392 نظرات (1)
کولی ها چمدان سفر ندارند.

 

کوچی ها سقفی بر سر ندارند.

پرستوها مرزها را نمی شناسند .
اما کولی ها و کوچی ها و پرستوها در سفر همراه دارند.

همراهان. بیشماران.
قاصدک ها تنها سفر می کنند.
من پای سفر ندارم. دلی هم ندارم تا قوی دارمش .
من باز هم به سفر می روم...
یادت می آید؟
می گفتی خانهُ باد در گودی دستهای رنگ پریده و پشت رگهای آبی بازوان من است .
می دانی؟
دیگر فرقی هم نمی کند.
دستهایم یادگار بی خانمانی منند اما هنوز توان آن را دارند که اشکی را از گونه ای پاک کنند.
حالا هم دوباره وقت رفتن است جان دلم ...
سلام مرا به خدایت که نگهدار توست برسان
masomeh بازدید : 84 جمعه 25 بهمن 1392 نظرات (2)
عشق مادر
مادری بود با یک پسر 18ساله مادر یک چشم نداشت وپسرش رو خیلی دوست میداشت و همیشه اونو تا دم در مدرسه میبرد پسر جلوی دوستاش همیشه از چهره ی مادرش خجالت میكشید ...یه روز مادر به مدرسه پسر رفت و پسر از دستش ناراحت شد اون شب پسره به مادرش گفت با این قیافه ترسناكت چرا اومدی مدرسه؟ مادر گفت غذاتو نبرده بودی،نمیخواستم گرسنه بمونی پسر گفت ای كاش بمیری تا اینقد باعث خجالت و شرمندگی من نشی زنیكه ی یک چشم زشت
چندسال بعد پسر در یه كشور دیگه دانشگاه قبول شد و همون جا ازدواج كرد و دوتا بچه آورد خبر به گوش مادر رسید مادر رفت اونجا تا پسر نوه ها و عروسشو ببینهاما نوه هاش از دیدنش ترسیدن و پسرش بهش گفت پیرزن زشت چرا اومدی اینجا و بچه هامو ترسوندی؟ گمشو از خونه من برو بیرون و مادر بدون گفتن حرفی رفت چند سال بعد پسره بخاطر كاریبه كشورش برگشت و از روی كنجكاوی سری به خونشون زد همسایه ها گفتن مادرت مرده و فقط 1 یادداشت واست گذاشته پسره از مرگ مادرش ذره ای ناراحت نشد متن یادداشت این بود: پسره عزیزم وقتی 6سالت بود تو 1تصادف 1چشمتو از دست دادی،اون موقع من 26سالم بود ودر اوج زیبایی بودم به عنوان 1مادر نمیتونستم ببینم پسرم 1چشمشو از دست داده واسه همین 1چشممو به پاره ی تنم دادم تا مبادا بعدا با ناراحتی زندگی كنی پسرم مواظب چشم مادرت باش اشك در چشمهای پسر جمع شد. سلامتی تمام مادرا لایك كنید ببینم چن نفر عشق مادر توی وجودشونه.هرکی مادرش رو دوست داره کپی کنه
درباره ما
س*ک*و*ت *ع*ش*ق
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 6
  • کل نظرات : 5
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 3
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 18
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 18
  • بازدید ماه : 93
  • بازدید سال : 428
  • بازدید کلی : 1,591
  • کدهای اختصاصی
    گالری عکس